دیکشنری
داستان آبیدیک
off went his hat
ɔf went hɪz hæt
فارسی
1
عمومی
::
كلاهشپرتشد، یادر) جایدوریافتاد(
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
OFF THE TOP OF ONE'S HEAD
OFF THE TRACK
OFF THE TRAIL
OFF THE WAGON
OFF THE WALL
OFF TIME
OFF TO
OFF TO A BAD START
OFF TO A GOOD START
OFF TO A POINT
OFF TO A RUNNING START
OFF TO ONE SIDE
OFF TO THE RACES
OFF TOPIC
OFF TROLLEY
OFF WENT HIS HAT
OFF WHITE
OFF WITH
OFF WITH HIS HEAD
OFF WITH YOU
OFF YEAR
OFFAL
OFFBEAT
OFFENCE
OFFENCELESS
OFFENCES
OFFEND
OFFEND AGAINST
OFFEND WITH
OFFENDEDLY
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید